|
Artchive | An Archive of Art Works
|
Important Notice:
We regret to inform you that our free phpBB forum hosting service will be discontinued by the end of June 30, 2024.
If you wish to migrate to our paid hosting service, please contact billing@hostonnet.com.
View previous topic :: View next topic |
Author |
Message |
Nastaran Low Activity User
Joined: 14 Nov 2008 Posts: 11
|
Posted: Fri Nov 14, 2008 1:10 pm Post subject: Sohrab Sepehri |
|
|
از مجموعه حجم سبز به باغ همسفران
صداي كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد.
***
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنها ترم.
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
و تنهايي من شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد.
و خاصيت عشق اين است.
كسي نيست،
بيا زندگي را بدزديم، آن وقت
ميان دو ديدار قسمت كنيم
بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم
بيا زودتر چيزها را ببينيم
ببين، عقربكهاي فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردي بدل مي كنند
بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي ام
بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را.
***
مرا گرم كن
( و يك بار هم در بيابان كاشان هوا ابر شد
و باران تندي گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت يك سنگ،
اجاق شقايق مرا گرم كرد. )
***
در اين كوچه هايي كه تاريك هستند
من از حاصل ضرب ترديد و كبريت مي ترسم.
من از سطح سيماني قرن مي ترسم.
بيا تا نترسيم از شهرهايي كه خاك سياشان چراگاه
جرثقيل است.
مرا باز كن مثل يك در به روي هبوط گلابي دراين عصر
معراج پولاد.
مرا خواب كن زير يك شاخه دور از شب اصطحكاك
فلزات.
اگر كاشف معدن صبح آمد، صدا كن مرا.
و من، در طلوع گل ياسي از پشت انگشت هاي تو، بيدار
خواهم شد.
و آن وقت
حكايت كن از بمب هايي كه من خواب بودم، و افتاد.
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند.
در آن گير و داري كه چرخ زره پوش از روي رؤياي
كودك گذر داشت
قناري نخ آواز خود را به پاي چه احساس
آسايشي بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد.
چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد.
چه ادراكي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد.
و آن وقت من، مثل ايماني از تابش « استوا » گرم،
ترا در سر آغاز يك باغ خواهم نشانيد. |
|
Back to top |
|
|
Nastaran Low Activity User
Joined: 14 Nov 2008 Posts: 11
|
Posted: Fri Nov 14, 2008 1:11 pm Post subject: |
|
|
از مجموعه حجم سبز جنبش واژه زيست
پشت كاجستان، برف.
برف، يك دسته كلاغ.
جاده يعني غربت.
باد، آواز، مسافر، و كمي ميل به خواب.
شاخ پيچك، و رسيدن، و حياط.
***
من، و دلتنگ، و اين شيشه خيس.
مي نويسم، و فضا.
مي نويسم، و دو ديوار، و چندين گنجشك.
***
يك نفر دلتنگ است.
يك نفر مي بافد.
يك نفر مي شمرد.
يك نفر مي خوابد.
***
زندگي يعني: يك سار پريد.
از چه دلتنگ شدي؟
دلخوشي ها كم نيست: مثلا اين خورشيد،
كودك پس فردا،
كفتر آن هفته.
***
يك نفر ديشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب مي ريزد پايين، اسب ها مي نوشند.
***
قطره ها در جريان،
برف بر دوش سكوت
و زمان روي ستون فقرات گل ياس |
|
Back to top |
|
|
DaNi Natural User
Joined: 26 Oct 2008 Posts: 45
|
Posted: Sat Nov 15, 2008 8:09 pm Post subject: |
|
|
نسترن خانم از شعر های زیبایی که از سهراب سپهری گذاشتید واقعا ممنون.اگر امکانش هست میشه از پروین اعتصامی هم شعر بذارید.دستتون درد نکنه _________________ KING_OF_POP_MUSIC |
|
Back to top |
|
|
|
|
You cannot post new topics in this forum You cannot reply to topics in this forum You cannot edit your posts in this forum You cannot delete your posts in this forum You cannot vote in polls in this forum
|
|